نبرد رستم فرخزاد با سعد وقاص

( حماسه و تاریخ )

جلال خالقی مطلق

دانشگاه هامبورگ

گاه هسته اصلی حماسه رویدادی تاریخی است. کسی یا کسانی در نبردی از خود دلیری و از جان گذشتگی نشان می دهند. سپس آن واقعه بر سر زبان مردم می افتد و با گذشت زمان شاخ و برگ می گیرد و تبدیل به روایت یا داستانی حماسی می شود که گاه در عناصر زمان و مکان و اشخاص و غیره دگرگونیهایی می یابد و به کلی از هسته اصلی تاریخی خود دور می شود. ولی در هرحال ، اصل حماسه را رویداد تاریخی حماسه زا تشکیل داده است. لیکن همیشه چنین نیست. بلکه گاه حماسه اصلاً ریشه تاریخی ندارد ، و اگر دارد ، به کلی تهی از عنصر حماسی است یا چه بسا که عنصری ناحماسی نیز در خود داشته باشد و تنها ، براثر برخی کژفهمی ها یا ضروریات ، پرورد حماسی یافته است. چنین می نماید که در شاهنامه روایت نبرد رستم با سعد از این گونه دوم باشد.

با سپاس از باشگاه شاهنامه پژوهان

ادامه نوشته

مقایسه رستم و ایندره خدایان جنگ

مقایسه  رستم و ایندره خدایان جنگ:
مهرداد بهار شخصیت رستم و حماسه های مربوط به او را، انعکاسی از ایندره، خدای طبقه ی جنگاوران هند و ایرانی می داند و در این خصوص می نویسد:« مهم ترین جایی که اساطیر ودایی متعلق به ایندره، در اساطیر و حماسه های ایرانی ظاهر می شود و بر اثر آن می توان مطمئن شد که شخصیت ودایی ایندره، شخصیتی هند و ایرانی است، دقیقاً حماسه های مربوط به رستم است در ایران، در واقع اساطیر پیرامون ایندره و خود ایندره، از جهان خدایان ایرانی بیرون آمده و به صورت رستم و پهلوانی های او در حماسه های ایرانی جای گرفته است.» ( پژوهشی در اساطیر ایران، 471 )
ایندره از خدایان برجسته ی هند و ایرانی و خدای طبقه ی جنگاوران است که در متن های اوستایی با لقب خود، ورثرغنه، در عداد خدایان و با نام خود، ایندره، در شمار دیوان ظاهر می گردد. مهرداد بهار در خصوص این خدای ودایی می نویسد:« نام ایندره، تنها دوبار در اوستا ظاهر می شود و آن هم نه به صورت خدایی، بلکه به صورت کماله دیوی، امّا لقب مشخص ودایی ایندره، ورترهن، در اوستا به صورت ورثرغنه، بدون آن که به ایندره مربوط باشد، ظاهر می شود، در ادبیات اوستایی ورثرغنه که همان بهرام ادبیات پهلوی است، فقط ایزد پیروزی است و از اهمیت عظیمی برخوردار است.» ( پژوهشي در اساطير ايران، 470 )
هم چنین در خصوص افسانه ی نبرد ایندره و ورتره[7] که در ادبیات ودایی وجود داردمی نویسد:« افسانه ی نبرد ایندره و ورتره، مستقیماً در ادبیات اوستایی و پهلوی انعکاس نیافته است، امّا نام اوستایی ایزد بهرام، ورثرغنه که به معنای کشنده ی ورثره است، یادآور اصل هند و ایرانی ورتره است. ضمناً داستان نبرد ایندره و ورتره به احتمال بسیار در هفت خان رستم و نبرد وی با دیو سپید، منعکس گشته است.» ( همان، 482 )
برای مشخص شدن شباهت های رستم و ایندره به بررسی ویژگی هایی که به ایندره اختصاص دارد می پردازیم. دکتر اسماعیل پور در خصوص ایندره می نویسد: آریائیان نخستین یا هند و ایرانیان، ایزدانی را می پرستیده اند که نامشان در پیمان نامه ی بغاز کوی، بازمانده از 1380 پ.م آمده است. این ایزدان عبارتند از: میتره، ورونه، ایندره، ناسه تیه. ایندره ایزدی است دلیر و جنگاور و مهم ترین پیشکار ورونه به شمار می رود. اوست که زمین را به اریه ( آریاها ) می بخشد و آب های خروشان را هدایت می کند. او هماره سومه می نوشد و در نشاط سومه، دژهای نودونه گانه ی دیو خشک سالی را نابود می سازد. او پرنده ای است والاتر از همه ی پرندگان کیهان، شاهینی کشتی آساست و سرور همه ی مرغان شکاری است. ایندره صاحب« صد نیرو » است، الطاف بیکران خویش را در همه جا می پراکند و شهریاری نیکوست. ایزدی است زرّین فام، کشنده و یتره ی اژدها و پشتیبان پهلوانان و رزم جویان است. ایندره به نیروی خویش زمین و آسمان را از یکدیگر جدا    می کند و همه جا را وسعت می بخشد. زمانی ایندره با گرز آهنین خود کوه ها را می شکافد و گناه کاران را پادافره می دهد. او آورنده ی ماده گاوان و یاری دهنده ی جنگاوران است. آذرخش در دست اوست، کشنده ی اَهی و دیو خشک سالی برابر ایرانی اَژی دهاک و دارنده ی اسب های تیزرو است و خانه های نیکو می بخشد. خورشید همچون اسب گلگون اوست که با روشنی بیکران در آسمان می درخشد و پیوسته در حرکت است، اسبی دل خواه و سرخ رنگ، که با نشاط خاصی شیهه می کشد و گردونه اش را می راند. ایندره در سپبده دمی شیرین از پهلوی مادر زاده می شود و چون بالنده می گردد، گاوهای پنهان شده در غارها را می یابد و به آنان برکت و ثروت می بخشد. او شکست ناپذیر و رام نشدنی است، زوبین انداز و تندرآساست. او هماره پیشاپیش جنگ جویان حرکت می کند. آسمان و زمین در برابرش خم می شوند و نفس هایش کوه ها را به لرزه درمی آورد.(رك، اسطوره بیان نمادین، 85- 83    )                                                                                                                                                                                                                                                                                                                
با توجه به خصوصیاتی که در خصوص این خدای ودایی مطرح شد، علاوه بر ویژگی های جنگاوری او، تجسم این خدا به صورت پرنده ای شکاری[8]، که سرور همه ی مرغان شکاری است، سیمرغ را در داستان رستم به یاد می آورد.
هم چنین، خورشید که اسب ایندره است، وجود رخش را در ذهن تداعی می کند، چنان که در شاهنامه یکی از صفت های مهم رخش، درخشندگی است و فردوسی در بیت های مختلفی رخش را با این صفت می آورد:
297- سوی رخش رخشان برآمد دمان     
 چو آتش بجوشید رخش آن زمان
351- سوی رخش رخشنده بنهاد روی   
 دوان اسپ شد سوی دییهم جوی
      (شاهنامه، ج2، 92و95 )                           
استاد صفا نیز در خصوص رخش می نویسند: چنین به نظر می آید که مدوّنین داستان های ملی، اسب رستم را از حیث درخشندگی او، بدین نام نامیده و یا وجه تسمیه ی او را از این طریق معلوم کرده باشند. ( حماسه سرایی در ایران، 568 )
و تولد ایندره از پهلوی مادر نیز، ماجرای تولد رستم از پهلوی رودابه را به یاد می آورد.