ویراست جدید شاهنامه توسط دکتر غلام‌محمد طاهري مبارکه

با توجه به اینکه تا چندروز دیگر شاهنامه تصحیح دکتر طاهری مبارکه وارد بازار می شود این مطلب را گذاشتم.

به نقل از روزنامه مردم سالاری:

دکتر غلام‌محمد طاهري مبارکه محقق، پژوهشگر ادبي و استاد دانشگاه، چهره شناخته شده‌اي است که تاکنون افزون بر نگارش چندين کتاب و ده‌ها مقاله در حوزه زبان و ادبيات فارسي، در زمينه شاهنامه پژوهي نيز تاليفات متعدد و معتبري داشته اند که از آن جمله مي‌توان به« شرح رستم و سهراب »منتشر شده توسط انتشارات سمت‌،« برگزيده شاهنامه به نظم و نثر» از انتشارات دانشگاه مجلسي و نيز برگزيده 6 داستان مشهور شاهنامه جزو «مجموعه مشهورترين شاهکارها» از آراد کتاب. و همچنين مقاله‌هاي بسياري در زمينه اسطوره شناسي و شاهنامه پژوهي اشاره کرد اما عمده‌ترين فعاليت دکتر طاهري مبارکه تصحيح و تفسير نسخه دست‌نويس نو يافته از شاهنامه است که مي‌تواند گام موثر ديگري در شناخت اين شاهکار بزرگ فردوسي باشد. مشروح گفت‌وگوي «مردم‌سالاري» با اين استاد دانشگاه در اين باره را مي‌خوانيد:

با توجه به اين که در چند سال اخير پژوهش‌هاي گسترده‌اي در مورد حماسه ملي - شاهنامه- انجام گرفته است، مي‌شود در‌باره چگونگي و پيشينه و همچنين لزوم اين پژوهش‌ها توضيح دهيد ؟

مطالعات شاهنامه پژوهي تاريخچه اي طولاني دارد اما در ريشه يابي آنچه مربوط به چند سال اخير مي‌شود بايستي به آغاز قرن بيستم بازگشت،يکي آن که در خارج از ايران کشفيات باستان شناسي و خواندن کتيبه‌هاي ميخي توجهات محافل علمي و دانشگاهي را متوجه ايران باستان کرد و البته ترجمه متون باستاني يوناني به زبان‌هاي اروپايي و... که توجه ويژه‌اي به ايران باستان داشت و نيز موقعيت ايران و عوامل متعدد ديگر بر اين توجهات مي‌افزود از سويي باستان‌گرايي در درون ايران پس از انقلاب مشروطه و آغاز مطالعات دانش‌هاي نويني مانند اوستاشناسي وتاسيس زبان‌هاي باستاني در دانشگاه‌هاي ايران‌،بويژه مطالعات گسترده کساني همچون شادروان پور‌داوود و سپس‌تر شاگردانش مانند استاد فره وشي ودوست‌خواه...ديگران سنگ بناي عظيمي را در فهم ودانستن آنچه که فردوسي در شاهنامه آورده است‌،پايه گذاشتند .کتاب‌هاي زيادي در زمينه تاريخ و زبان‌هاي باستاني ترجمه و تاليف شد‌،دکتر صفا حماسه‌سرايي را نوشت، دکتر بهار به پژوهش در اساطير پرداخت‌،دانشمندان شوروي تصحيح علمي از شاهنامه را به چاپ رسانيدند.استاد مينوي و ديگران از روي نسخه‌هاي خطي بخش‌هايي از شاهنامه را تصحيح و چاپ کردند.نام‌هاي مشترکي که در اوستا وشاهنامه بود،پژوهش در هر دو زمينه را از سويي و از سوي ديگر ريشه داشتن بسياري از داستان‌هاي شاهنامه در اسطوره و تاريخ‌،مطالعه در اين دو زمينه را طلب مي‌کرد . اينها و عوامل گوناگون ديگر باعث شد که کم‌کم شاهنامه پژوهي که بذر‌هايش در اوايل انقلاب پاشيده شده بود اکنون به درخت تناوري تبديل شود.

چاپ شرق شناسان از شاهنامه بويژه تصحيحي که معروف به چاپ مسکو است تقريبا براي همه شناخته شده است‌، از سوي ديگر تازه‌ترين تصحيح شاهنامه که از دکتر خالقي مطلق است و شما از نخستين کساني بوديد که از آن در مقاله‌اي ستايش کرديد‌. نظرتان درباره اين دو تصحيح چيست و چه نگاهي به اين آثار وجود دارد؟

اشاره شما به مقاله‌اي است که در سال 1369 در نخستين شماره مجله«پاز»درباره شاهنامه دکتر خالقي مطلق به چاپ رسيد . من آن موقع دانشجوي کارشناسي ارشد بودم واستاد شاهنامه مادکتر جليل دوستخواه از تصحيح و چاپ دکتر خالقي مطلق گفت‌،پس از کلاس در سخني که با ايشان داشتم مشخص شد که دکتر خالقي مطلق براي چند پژوهشگر نامي‌شاهنامه از جمله دکتر دوستخواه جلد اول نسخه چاپي را فرستاده است .دکتر دوستخواه خواهش من را پذيرفت وآن شاهنامه را در اختيارم گذاشت که حاصلش چاپ آن مقاله بود.اکنون که خوشبختانه همه مجلدات کار سترگ دکتر خالقي مطلق در اختيار ماست مي‌توان داوري دقيق تري به آن داشت. بي‌گمان عظيم‌ترين و بزرگترين کار پژوهشي شاهنامه تا کنون همين کار دکتر جلال خالقي مطلق است که از اين پس مرجعي در تمام کارهاي بعدي شاهنامه پژوهي خواهد بود.چون کار ايشان دراختيار گذاشتن همه نسخه‌هاي خطي مشهور تا روزگار ماست‌،آن هم يک‌جا و دريک کتاب چندجلدي که البته پس از چاپ و تصحيح و نقد و تفسير ايشان نسخه بسيار با اهميت ديگري در کتابخانه شرقي بيروت وابسته به دانشگاه سن ژوزف پيدا شد که به آن اشاره خواهيم کرد.اما در ارزيابي «چاپ مسکو»در زمان خود کار درخشاني بود.نقدهاي بسياري به آن وارد است که ديگران نوشته وگفته اند .اما هنوز هم کساني چون دکتر علي رواقي که پهلوان سترگ عرصه شاهنامه پژوهي در روزگار ماست آن را با همه کاستي‌ها بهترين مي‌دانند و فرهنگ دوجلدي شاهنامه را بر اساس آن نوشته‌اند(درباره نقد اين فرهنگ نک به: مجله فرهنگ‌نويسي شماره 5 از فرهنگستان زبان و ادب فارسي که حروف‌چيني شده و زير چاپ است ).پژوهش و تصحيح دکتر خالقي مطلق هم کارِ بسيار ارزنده‌،قابل اعتماد و بزرگ است البته در تفسير و شرح ابيات دقيق نيست که چند مقاله نيز از جمله سجاد آيدنلو پژوهشگر خوب بر آن نوشته اند ودر دسترس است .

نسخه نويافته شاهنامه شما در حال تصحيح و شرح و تفسير آن هستيد چه مختصاتي دارد؟

در سال 1386 يعني حدود بيست سال پس از چاپِ جلد اول شاهنامه دکتر خالقي مطلق آقاي دکتر سيدمصطفي موسوي نسخه قديمي معتبري از شاهنامه را از کتابخانه دانشگاه سن ژوزف فهرست‌نويسي کرد‌،که بعدها در سال 1389 با پيگيريهاي شادروان ايرج افشار ونيز محمود اميد سالار ونادر مطلبي کاشاني در مجموعه گنجينه نسخه برگردان متون فارسي به تعداد کمي افست شد .اين شاهنامه بجز ورق ِ نخست که افتادگي دارد کامل است .و دراعتبار آن دکتر ايرج افشار و دکتراميد سالار سخن گفته‌اند ودکترجلال خالقي مطلق نيزنوشته است که در مجموع با نسخه دست‌نويس کتابخانه بريتانيا مورخ 675 ق ونيز دست نويس قاهره مورخ 741 که از معتبرترين دست نوشته‌هاي شاهنامه اند‌،نزديکي بيشتري دارد.به هر حا ل امروز با توجه به ويژگي‌هاي اين دست‌نويس که ملحقات کمتري حتي نسبت به فلورانس دارد و نيز دلايل متعدد ديگر که من در جلد ِ اول ِآن آورده‌ام وخواهيد خواند‌. واستاد افشار نيز نوشته‌اند که«نسخه ايست که با نسخه‌هاي فلورانس(614 ق ) ولندن (مشهور به 675 ق)توانايي همگامي دارد»ضرورت ِ چاپ و انتشار ِآن مشخص مي‌شود .

يکي دو مورد از اين ويژگي‌ها را مي‌توانيد بازگو کنيد؟

به طور مثال در داستان ِرستم وسهراب آنجا که سهراب براي ِ شناسايي سپاه ايران دردژسپيد هجير را به جاي ِبلندي مي‌برد به او مي‌گويد:

بفرمود تا رفت پيشش هجير

بدوگفت "کژي نيايد ز ِ تير

نشانه نبايد که خم آورد

سرافشان شود زخم کم آورد

در همه نسخه‌هاي شاهنامه حتي دکتر خالقي مطلق بيت دوم چنين است استاد مينوي«نشانه»را به معني تيرگرفته است ودکترکزازي نيز در شرح شاهنامه در نامه باستان بدون اشاره به استاد مينوي نوشته اند که نشانه در معني تيري که راست بر نشانه يا آماج مي‌زنند سپس نوشته‌اند که معناي سرافشان بر من معلوم نيست و چند سطر بعد نوشته‌اند شايد در معنايي است که ما امروز «سَرپرچ» مي‌گوييم ودکتر خالقي مطلق هم بعداز ذکرنظرات ديگران نوشته‌اند در معناي ِ نشانه: تخته هدف بايد استوارومحکم باشد وبا اصابت تير بدان کج نشود و نشکند .حال ببينيم که بيت دوم در نسخه دست‌نويس سن ژوزف که بنده معتقدم بايستي به احترام استاد ايرج افشار آن را نسخه«افشار»نامگذاري کرد.چنين آمده است نشانه نيابد که خم آورد ... . و همه مشکلات شرح اين دو بيت حل مي‌شود.چون سهراب به هجير مي‌گويد اگر دروغ بگويي مانند تيري که کج باشد نشانه را نمي‌يابد و... يا در تنها دست‌نويسي که طبقات چهارگانه در روزگار جمشيد را آورده است‌.«پسويي»را به جاي ِ به سودي يا کشاورز آورده است. درست همان گونه که دکتر تفضلي شکل پهلوي ِ اين واژه را ضبط کرده است بهتر است چند بيت اين دست نويس را با شاهنامه دکتر خالقي مطلق مقايسه کنيم تا اهميت ِاين نسخه مشخص‌تر شود.اين بخش مربوط به فريدون و برادرانش است.

متن سن ژوزف

چوشد نوش خوردي شتاب آمدش

گران شد سرش راي خواب آمدش

چو آن ايزدي رفتن و کار اوي

بديدندوآن بخت بيدار اوي

برادرش پس هردو برخاستند

تبه کردنش را بياراستند

يکي جاي بود از برش برز کوه

برادرش هردونهان از گروه

دويدندو از کوه کندند سنگ

بدان تا بکوبند سرش بي درنگ

و زان کوه غلتان فرو گاشتند...

و متن شاهنامه خالقي :

283- چوشد نوش خورده شتاب آمدش گران شد سرش راي خواب آمدش

چو آن رفتن ايزدي کاراوي

بديدندو آن بخت بيداراوي

برادرش هردوبروخاستند

تبه کردنش را بياراستند

يکي سنگ بود از بربٌرزکوه برادرش هردونهان از گروه

287- دويدند برکوه وکندند سنگ

بدان تا بکوبد سرش بي درنگ

خالقي ص 72

و يا درپادشاهي ضحاک دو بيت درباره وارونه‌خويي ضحاک وجود دارد که شاهنامه‌پژوهان بحث‌هاي زيادي درباره آن کرده‌اند و دکتر خطيبي عزيز هم مقاله‌هاي مفصلي درباره آن‌ها نوشته است

تنها در نسخه سن ژوزف بيتي اضافه هست که گفته‌هاي دکتر خطيبي و نيز دکتر رواقي را تائيد مي‌کند و آن بيت چنين است :

چو زير آمدي مرد کشتيش ديو

نه شرم و نه ترسش زگيهان خديو

به هر حال جلد اول و دوم شاهنامه سن ژوزف با شرح و تفسير ومقابله با نسخه دست‌نويس لندن و قاهره نيز دو نسخه چاپي خالقي و مسکو حروف چيني شده و اميدوارم بزودي در اختيار شاهنامه پژوهان قرار گيرد.

شما در مقدمه بر گزيده شاهنامه از مجموعه برگزيده مشهورترين شاهکارهاي زبان و ادبيات فارسي ص 8و9 و نيز در بر گزيده کاملتري از انتشارات دانشگاه مجلسي شاهنامه دکتر جنيدي را معتبر ندانسته‌ايد و شاهنامه دکتر خالقي مطلق را نيز نه فقط در شيوه کار ايشان که در موارد متعدد در شرح ابيات و خود متن نقد کرده‌ايد؟

البته کار دکتر جنيدي با کارِ سترگ دکتر خالقي مطلق قابل مقايسه نيست من در کتابي که اشاره کرديد نوشته‌ام که «کار دکتر فريدون جنيدي در تصحيح شاهنامه زنگ خطري است که با ما بگويد بزرگان هر چند بزرگ باشند چون جنيدي عزيز اما وارد شدن شان در قلمرويي که کار آنان نيست چه زيان‌ها دارد . کار او مرا به ياد تصحيح شاملوي بزرگ از حافظ انداخت که آن اسطوره شعر سپيد چگونه در قلمروي رفته است که کار او نبوده و حافظ به تصحيح او شايسته و درخور ِ نام ِ او نيست و کاري است تُنُک مايه وسبک» اما دکتر خالقي مطلق مثلا در چندين مورد که بايستي ساختار روايي و داستاني شاهنامه را بر نسخه اقدم ترجيح مي‌داد‌، تشخيص داده که چنين نکند مثلا در صفحه 173 داستان ِ منوچهر ابياتي از متن بر اساس نسخه فلورانس به پا ورقي برده شده است که در سير داستان دست کم دوبار پس از آن در متن اشاره شده است همان جايي که سام در نزد سيمرغ پيمان مي‌بندد که زال هر چه خواست و گفت انجام دهد.

اما اينها در کل کار بزرگ دکتر خالقي مطلق بسيار کم است و از ارزش والاي کار ايشان به هيچ وجه نمي‌کاهد .پس چاپ و شرح نسخه سن ژوزف در واقع ادامه کار دکتر خالقي است.

به عنوان آخرين سوال بفرماييد حاصل کارتان در چند جلد خواهد بود و آيا در نمايشگاه کتاب ِ 92‌، شاهنامه سن ژوزف را با شرح وتفسير مي‌بينيم‌؟

تاکنون تنها جلد اول و دوم حروفچيني شده و آماده چاپ است و اميدوارم که بتوانيم پس از رفع مشکلات مالي آنها را به چاپ برسانيم البته مرد نيکوکاري به نام«سهراب دانش» بخشي از هزينه چاپ را پذيرفته است اما با توجه به اين که کارِ عظيمي در پيش است، مي‌خواهيم بتدريج وجلد به جلد آن را به چاپ برسانيم. پيش‌بيني اوليه اين است که اين شاهنامه با شرح وحواشي آن حدود بيست جلد خواهد شد که اميدوارم عمري باشد تا آن به انجام برسد .

 

 

مقایسه رستم و ایندره خدایان جنگ

مقایسه  رستم و ایندره خدایان جنگ:
مهرداد بهار شخصیت رستم و حماسه های مربوط به او را، انعکاسی از ایندره، خدای طبقه ی جنگاوران هند و ایرانی می داند و در این خصوص می نویسد:« مهم ترین جایی که اساطیر ودایی متعلق به ایندره، در اساطیر و حماسه های ایرانی ظاهر می شود و بر اثر آن می توان مطمئن شد که شخصیت ودایی ایندره، شخصیتی هند و ایرانی است، دقیقاً حماسه های مربوط به رستم است در ایران، در واقع اساطیر پیرامون ایندره و خود ایندره، از جهان خدایان ایرانی بیرون آمده و به صورت رستم و پهلوانی های او در حماسه های ایرانی جای گرفته است.» ( پژوهشی در اساطیر ایران، 471 )
ایندره از خدایان برجسته ی هند و ایرانی و خدای طبقه ی جنگاوران است که در متن های اوستایی با لقب خود، ورثرغنه، در عداد خدایان و با نام خود، ایندره، در شمار دیوان ظاهر می گردد. مهرداد بهار در خصوص این خدای ودایی می نویسد:« نام ایندره، تنها دوبار در اوستا ظاهر می شود و آن هم نه به صورت خدایی، بلکه به صورت کماله دیوی، امّا لقب مشخص ودایی ایندره، ورترهن، در اوستا به صورت ورثرغنه، بدون آن که به ایندره مربوط باشد، ظاهر می شود، در ادبیات اوستایی ورثرغنه که همان بهرام ادبیات پهلوی است، فقط ایزد پیروزی است و از اهمیت عظیمی برخوردار است.» ( پژوهشي در اساطير ايران، 470 )
هم چنین در خصوص افسانه ی نبرد ایندره و ورتره[7] که در ادبیات ودایی وجود داردمی نویسد:« افسانه ی نبرد ایندره و ورتره، مستقیماً در ادبیات اوستایی و پهلوی انعکاس نیافته است، امّا نام اوستایی ایزد بهرام، ورثرغنه که به معنای کشنده ی ورثره است، یادآور اصل هند و ایرانی ورتره است. ضمناً داستان نبرد ایندره و ورتره به احتمال بسیار در هفت خان رستم و نبرد وی با دیو سپید، منعکس گشته است.» ( همان، 482 )
برای مشخص شدن شباهت های رستم و ایندره به بررسی ویژگی هایی که به ایندره اختصاص دارد می پردازیم. دکتر اسماعیل پور در خصوص ایندره می نویسد: آریائیان نخستین یا هند و ایرانیان، ایزدانی را می پرستیده اند که نامشان در پیمان نامه ی بغاز کوی، بازمانده از 1380 پ.م آمده است. این ایزدان عبارتند از: میتره، ورونه، ایندره، ناسه تیه. ایندره ایزدی است دلیر و جنگاور و مهم ترین پیشکار ورونه به شمار می رود. اوست که زمین را به اریه ( آریاها ) می بخشد و آب های خروشان را هدایت می کند. او هماره سومه می نوشد و در نشاط سومه، دژهای نودونه گانه ی دیو خشک سالی را نابود می سازد. او پرنده ای است والاتر از همه ی پرندگان کیهان، شاهینی کشتی آساست و سرور همه ی مرغان شکاری است. ایندره صاحب« صد نیرو » است، الطاف بیکران خویش را در همه جا می پراکند و شهریاری نیکوست. ایزدی است زرّین فام، کشنده و یتره ی اژدها و پشتیبان پهلوانان و رزم جویان است. ایندره به نیروی خویش زمین و آسمان را از یکدیگر جدا    می کند و همه جا را وسعت می بخشد. زمانی ایندره با گرز آهنین خود کوه ها را می شکافد و گناه کاران را پادافره می دهد. او آورنده ی ماده گاوان و یاری دهنده ی جنگاوران است. آذرخش در دست اوست، کشنده ی اَهی و دیو خشک سالی برابر ایرانی اَژی دهاک و دارنده ی اسب های تیزرو است و خانه های نیکو می بخشد. خورشید همچون اسب گلگون اوست که با روشنی بیکران در آسمان می درخشد و پیوسته در حرکت است، اسبی دل خواه و سرخ رنگ، که با نشاط خاصی شیهه می کشد و گردونه اش را می راند. ایندره در سپبده دمی شیرین از پهلوی مادر زاده می شود و چون بالنده می گردد، گاوهای پنهان شده در غارها را می یابد و به آنان برکت و ثروت می بخشد. او شکست ناپذیر و رام نشدنی است، زوبین انداز و تندرآساست. او هماره پیشاپیش جنگ جویان حرکت می کند. آسمان و زمین در برابرش خم می شوند و نفس هایش کوه ها را به لرزه درمی آورد.(رك، اسطوره بیان نمادین، 85- 83    )                                                                                                                                                                                                                                                                                                                
با توجه به خصوصیاتی که در خصوص این خدای ودایی مطرح شد، علاوه بر ویژگی های جنگاوری او، تجسم این خدا به صورت پرنده ای شکاری[8]، که سرور همه ی مرغان شکاری است، سیمرغ را در داستان رستم به یاد می آورد.
هم چنین، خورشید که اسب ایندره است، وجود رخش را در ذهن تداعی می کند، چنان که در شاهنامه یکی از صفت های مهم رخش، درخشندگی است و فردوسی در بیت های مختلفی رخش را با این صفت می آورد:
297- سوی رخش رخشان برآمد دمان     
 چو آتش بجوشید رخش آن زمان
351- سوی رخش رخشنده بنهاد روی   
 دوان اسپ شد سوی دییهم جوی
      (شاهنامه، ج2، 92و95 )                           
استاد صفا نیز در خصوص رخش می نویسند: چنین به نظر می آید که مدوّنین داستان های ملی، اسب رستم را از حیث درخشندگی او، بدین نام نامیده و یا وجه تسمیه ی او را از این طریق معلوم کرده باشند. ( حماسه سرایی در ایران، 568 )
و تولد ایندره از پهلوی مادر نیز، ماجرای تولد رستم از پهلوی رودابه را به یاد می آورد.